6 ماهگی
کوثر عزیزم شش ماهگیت مبارک، دیگه واسه خودت خانم شدی عزیزم توی این یک ماه گذشته روزهای خوبی رو باهم داشتیم آخرین چکاپ رو برای چشمات رفتیم که مطمئن بشیم خدای نکرده مشکلی نداشته باشی که شکر خدا نداشتی. این ماه هم رفتیم شمال یه 2 هفته ای رو اونجا موندیم و دهه اول محرم رو اونجا گذراندیم. محرم رو خیلی دوست دارم پارسال این موقع شما تو دلم بودی اما من نمیدونستم و خدا رو شکر می کنم که امسال با تن سالم توی بغلم بودی گلم. امسال محرم هم مثل سال های گذشته نذری پزون داشتیم از ناهار دادن مادرجون و شعله زرد من و آش زن دایی و البته مراسمی هم برای آقاجون (پدرمن) که امسال اولین محرم بود که ایشون فوت کرده بودن برگزار شد.
بردمت شیرخوارگان حسینی البته خاله جون و نازنین هم همراهیمون کردند و عمه جون و طاها و مادرجون هم بودند. روز عاشورا هم ناهارخونه عموی من رفتیم. فردای بعد از روز عاشورا برگشتیم تهران مامان جون رو هم با خودمون آوردیم قراره یه مدت خونه ما و دایی جون بمونه. واکسن 6 ماهگی رو هم اومدیم تهران زدیم تا 3 روز تب کردی، راستی گلم لثه هات هم میخاره حالا کی دندون در بیاری خدا میدونه.
دخترکم با مرخصی بدون حقوق من هم موافقت شده و قراره ایشااله تا عید کنار هم باشیم، بعد از عید هم خدا بزرگه یه فکری میکنیم.
دیروز هم با خاله حبیبه و مادرجون رفتیم قم و جمکران زیارت، آخه اون موقع که شما تو دل من بودی و کیسه آبم سوراخ شده بود من خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم خاله حبیبه برای سلامتی شما نذر کرده که ایشااله مشکلی پیش نیاد با هم بریم قم زیارت حضرت معصومه.